شماره ٨٠: شمعى از وحشت نگاهى انجمن گم کرده ام

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
شمعى از وحشت نگاهى انجمن گم کرده ام
بلبلى از پرافشانيها چمن گم کرده ام
حسرت جاويد از نايابى مطلب مپرس
نارسايان آنچه ميجويند من گم کرده ام
اى تمنا نوحه کن بر کوشش بيحاصلم
جستجوها دارم اما يافتن گم کرده ام
هيچکس چون من زمان فرسوده فرصت مباد
تا سراغ رنگ ميپرسم چمن گم کرده ام
ميشدم منهم بوحشت همعنان رنگ و بو
ليک چون گل دستگاه پرزدن گم کرده ام
روز و شب خون ميخورم در پرده بيطاقتى
گفت و گوى لالم و راه دهن گم کرده ام
چون سپند از بينوائيهاى من غافل مباش
ناله وارى داشتم در سوختن گم کرده ام
يافتن گم کردنى ميخواهد اما چاره نيست
کاش گم کرده چسازم گم شدن گم کرده ام
(بيدل) از درد بيابان مرگى هوشم مپرس
بيخودى ميداند آنراهى که من گم کرده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید