شماره ٧٤: شرروارى زفرصت رو نماى خويش ميجويم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
شرروارى زفرصت رو نماى خويش ميجويم
نگاه واپسينم خونبهاى خويش ميجويم
بغير از خانمان سوزى مقامى نيست عاشق را
چو آتش گوشه داغى براى خويش ميجويم
خرابيهاى دل بيدام اميدى نمى باشد
شکست طره او از بناى خويش ميجويم
چو شمع کشته سامان تلاشم کم نمى گردد
سر گمکرده اکنون زير پاى خويش ميجويم
توان در صافى آئينه عرض نقشها ديدن
جهانى از دل بيمدعاى خويش ميجويم
بگردون گر رسم زان آستان سر بر نميدارم
بهر جايم همان خود را بجاى خويش ميجويم
بهارستان بيرنگ محبت رنگها دارد
بداغت بسکه ممنونم رضاى خويش ميجويم
ضعيفى تا کجاها بست خم بر دوش عريانى
که من از اطلس گردون رداى خويش ميجويم
طلب عجز و تمنا ياس و من از ساده لوحيها
زدامان تو دست نارساى خويش ميجويم
از افسون جرسها محملى پيدا نشد (بيدل)
کنون آواز پايش در صداى خويش ميجويم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید