شماره ٦٥: شب که در حسرت ديدار کمين ميکردم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
شب که در حسرت ديدار کمين ميکردم
دو جهان يک نگه باز پسين ميکردم
ياد نامى که بوحشتکده عنقائى
ناله ميشد همه گر نقش نگين ميکردم
بادبرد آنهمه طاقت که بخاکستر ريخت
نفس سوخته را پرده نشين ميکردم
هر کجا سعى هوس رنگ عمارت ميريخت
صرف وحشتکده خانه زين ميکردم
عشق چون خامه مرا بر خط تسليم نداشت
تازهر عضو خود ايجاد جبين ميکردم
سجده آنجا که مرا افسر عزت ميداد
ميشدم بر فلک و ياد زمين ميکردم
هر قدر گرد من از حادثه ميديد شکست
من زدامان تو انديشه چين ميکردم
پيش از آندم که غم عشق بطوفان آمد
گريه بر رنگ بناى دل و دين ميکردم
نالها کردم و آگاه نگشتى ايکاش
خاک ميگشتم و گردى به ازين ميکردم
(بيدل) آريش تحقيق مقابل ميخواست
کاش منهم نگهى آينه بين ميکردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید