شماره ٤٦: زين گريه اگر باد برد حاصل خاکم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
زين گريه اگر باد برد حاصل خاکم
چون صبح چکد شبنم اشک از دل چاکم
دست من و دامان تمناى وصالت
نتوان چو نفس کردن ازين آينه پاکم
از آبله ام منع دويدن نتوان کرد
انگور نگردد گره ريشه تاکم
بى موج بساحل نرسد کشتى خاشاک
از تيغ اجل نيست درينمعرکه باکم
گردم چمن رنگ نبالد چه خيالست
عمريست که در راه تمناى تو خاکم
دارد نفسم پيچ و خم طره رازى
کانرا نبود شانه مگر سينه چاکم
ازبسمل شمشير جفا هيچ مپرسيد
دارم بنظر ذوق هلاکى که هلاکم
اى همت عالى نظران دست نگاهى
تا چند کشد پستى طالع بمغاکم
دل شمع خياليست که تا حشر نميرد
زنهار تکلف مفروزيد بخاکم
(بيدل) بخيال مژه چشم سياهى
امروز سيه مست تر از سايه تاکم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید