شماره ٢٠: زبسکه شور جنون گشت برق کلبه هوشم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
زبسکه شور جنون گشت برق کلبه هوشم
برنگ حلقه زنجير سوخت پرده گوشم
چو طفل اشک مپرس از لباس خرمى من
بصد هزار طپش کرده اند آبله پوشم
شکست ساز اميد و نداد عرض صدائى
ندانم اينهمه رنگ از چه سرمه کرد خموشم
مئى نماند و زخميازه ميکشم قدح امشب
هنوز تازه دماغ خيال نشه دوشم
سحر بگوش که خواند نواى ساز تظلم
شکست رنگ بطوفان سرمه داد خروشم
چو غنچه تا نفسى گل کند زجيب تأمل
دل شکسته نواها کشيده است بگوشم
بحسرت کف و آغوش موج کار ندارم
پر است همچو حباب از وداع خود بر و دوشم
هوس نيافت درين چارسو بضاعت ديگر
دل شکسته سبک مايه است ناله فروشم
گهر بذوق فسردن سر محيط ندارد
بخود نساخته ام آنقدر که با تو بجوشم
چو صبح (بيدل) اکر همتى است قطع نفس کن
باين دو بال هوس عمرهاست بيهوده کوشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید