شماره ٢١٧: تا توانى هيچ درمانم مکن

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا توانى هيچ درمانم مکن
هيچ گونه چاره جانم مکن
رنج من مى بين و فريادم مرس
درد من مى بين و درمانم مکن
جز به دشنام و جفا نامم مبر
جز به درد و غصه فرمانم مکن
گر نخواهى کشتنم از تيغ غم
مبتلاى درد هجرانم مکن
ور بر آن عزمى که ريزى خون من
جز به تيغ خويش قربانم مکن
از من مسکين به هر جرمى مرنج
پس به هر جرمى مرنجانم، مکن
گر گناهى کردم از من عفو کن
ور خطايى رفت تاوانم مکن
تا عراقى ماند در درد فراق
درد با من گوى و درمانم مکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید