شماره ٢١١: رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
جان اميد اندر تو بست، اکنون تو دان
دست و پايى مى زدم، تا بود جان
شد، دريغا! دل ز دست، اکنون تو دان
شد دل بيچاره از دست وفات
زير پاى هجر پست، اکنون تو دان
رفت عمرى کآمدى کارى ز من
چون که عمرم برنشست، اکنون تو دان
نيک نوميدم ز اميد بهى
حالم از بد بدتر است، اکنون تو دان
از گل شادى نديدم رنگ و بوى
خار غم در جان شکست، اکنون تو دان
چون عراقى را ندادى ره به خود
گمرهى شد خودپرست، اکنون تو دان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید