شماره ١٦٨: در ملک لايزالى ديدم من آنچه ديدم

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در ملک لايزالى ديدم من آنچه ديدم
از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسيدم
در خلوتى که ما را با دوست بود آنجا
گفتم به بى زباني، بى گوش هم شنيدم
خورشيد وحدت اينک از مشرق وجودم
طالع شده است، ازان من چون ذره ناپديدم
باري، درى که هرگز بر کس نشد گشاده
سر ازل مرا داد، از لطف خود، کليدم
چون محو گشتم از خود همراه من عراقى
بر آشيان وحدت بى بال و پر پريدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید