شماره ٥١: بنماى به من رويت، يارات نمى افتد

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بنماى به من رويت، يارات نمى افتد
آرى چه توان کردن؟ با مات نمى افتد
گيرم که نمى افتد با وصل منت رايى
با جور و جفا، باري، هم رات نمى افتد؟
مى افتدت اين يک دم کآيى براين پر غم
شادم کنى و خرم، هان يات نمى افتد؟
هر بيدل و شيدايى افتاده به سودايى
وندر دل من الا سودات نمى افتد
با عشق تو مى بازم شطرنج وفا، ليکن
از بخت بدم، باري، جز مات نمى افتد
از غمزه خونريزت هرجاى شبيخون است
شب نيست که اين بازى صد جات نمى افتد
افتاده دو صد شيون از جور تو هرجايى
اين جور و جفا با من تنهات نمى افتد
بيچاره عراقي، هان! دم درکش و خون مى خور
چون هيچ دمى با او گيرات نمى افتد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید