شماره ٤٦: عشق، شورى در نهاد ما نهاد

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عشق، شورى در نهاد ما نهاد
جان ما در بوته سودا نهاد
گفتگويى در زبان ما فکند
جستجويى در درون ما نهاد
داستان دلبران آغاز کرد
آرزويى در دل شيدا نهاد
رمزى از اسرار باده کشف کرد
راز مستان جمله بر صحرا نهاد
قصه خوبان به نوعى باز گفت
کاتشى در پير و در برنا نهاد
از خمستان جرعه اى بر خاک ريخت
جنبشى در آدم و حوا نهاد
عقل مجنون در کف ليلى سپرد
جان وامق در لب عذرا نهاد
دم به دم در هر لباسى رخ نمود
لحظه لحظه جاى ديگر پا نهاد
چون نبود او را معين خانه اى
هر کجا جا ديد، رخت آنجا نهاد
بر مثال خويشتن حرفى نوشت
نام آن حرف آدم و حوا نهاد
حسن را بر ديده خود جلوه داد
منتى بر عاشق شيدا نهاد
هم به چشم خود جمال خود بديد
تهمتى بر چشم نابينا نهاد
يک کرشمه کرد با خود، آنچنانک:
فتنه اى در پير و در برنا نهاد
کام فرهاد و مراد ما همه
در لب شيرين شکرخا نهاد
بهر آشوب دل سوداييان
خال فتنه بر رخ زيبا نهاد
وز پى برک و نواى بلبلان
رنگ و بويى در گل رعنا نهاد
تا تماشاى وصال خود کند
نور خود در ديده بينا نهاد
تا کمال علم او ظاهر شود
اين همه اسرار بر صحرا نهاد
شور و غوغايى برآمد از جهان
حسن او چون دست در يغما نهاد
چون در آن غوغا عراقى را بديد
نام او سر دفتر غوغا نهاد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید