شماره ٢٣: نديده ام رخ خوب تو، روزکى چند است

غزلستان :: فخرالدین عراقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نديده ام رخ خوب تو، روزکى چند است
بيا، که ديده به ديدارت آرزومند است
به يک نظاره به روى تو ديده خشنود است
به يک کرشمه دل از غمزه تو خرسند است
فتور غمزده تو خون من بخواهد ريخت
بدين صفت که در ابرو گره درافکند است
يکى گره بگشاى از دو زلف و رخ بنماى
که صدهزار چو من دلشده در آن بند است
مبر ز من، که رگ جان من بريده شود
بيا، که با تو مر صدهزار پيوند است
مرا چو از لب شيرين تو نصيبى نيست
از آن چه سود که لعل تو سر به سرقند است؟
کسى که همچو عراقى اسير عشق تو نيست
شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید