شماره ٥٨٨: حرف آن لب در ميان افکنده اى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
حرف آن لب در ميان افکنده اى
شور محشر در جهان افکنده اى
در لباس چشم آهو بارها
خويش را در کاروان افکنده اى
غنچه خوش حرف را با صدزبان
مهر حيرت بر زبان افکنده اى
شورش عشق و جنون را چون نمک
در خمير خاکيان افکنده اى
از خرام همچو آب زندگى
لرزه بر آب روان افکنده اى
چهره گل را به شبنم شسته اى
آب در صحراى جان افکنده اى
شور محشر را نمکچش کرده اى
در دهان دلبران افکنده اى
چون رطب شيرين لبان عهد را
چاکها در استخوان افکنده اى
در لباس چشم آهو بارها
سايه بر صحراييان افکنده اى
خم شده است از بار منت پشت خاک
گوهر از بس رايگان افکنده اى
اى بسا گوهر که از شرم کرم
در کنار ما نهان افکنده اى
عاشقان را از خيال خود به نقد
در بهشت جاودان افکنده اى
عالمى را دشمن ما کرده اى
دوستى بر ديگران افکنده اى
بوسه بر دستت، که تير غمزه را
بى تائمل بر نشان افکنده اى
صائب از افکار مولاناى روم
طرفه شورى در جهان افکنده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید