شماره ٥٧٩: تلخ منشين شراب اگر دارى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
تلخ منشين شراب اگر دارى
شور کم کن کباب اگر دارى
دلى از روزگار خالى کن
شيشه اى پر شراب اگر دارى
از جگرتشنگان دريغ مدار
قطره اى چون سحاب اگر دارى
دهن خويش کن چو آبله مهر
چشم آب از سراب اگر دارى
خشک مگذر ز خار آبله وار
همه يک قطره آب اگر دارى
با تو طوفان چه مى تواند کرد؟
شيشه اى پر شراب اگر دارى
تخت از تاج مى توانى کرد
چون گهر آب و تاب اگر دارى
آشيان در زمين پست مکن
پر و بال عقاب اگر دارى
باش بيدار در دل شبها
در لحد چشم خواب اگر دارى
نفسى راست مى توانى کرد
خلوتى چون حباب اگر دارى
قدم خويش را شمرده گذار
در رسيدن شتاب اگر دارى
گنج اميد فرش خانه توست
دل و جان خراب اگر دارى
سر به آزادگى برآر چو سرو
حذر از انقلاب اگر دارى
نفس خود شمرده ساز چو صبح
خبرى از حساب اگر دارى
مى توانى ز گلرخان گل چيد
ديده بى حجاب اگر دارى
چون غزالان به ناف پيچ بساز
هوس مشک ناب اگر دارى
جمع کن خويش را چو شبنم گل
چشم بر آفتاب اگر دارى
سپرانداز پيش اهل جدل
صد جواب صواب اگر دارى
به فشاندن نگاهدارى کن
نعمت بى حساب اگر دارى
نيست چون نافه حاجت اظهار
در گره مشک ناب اگر دارى
مشو از چشم بستگان غافل
يوسفى در نقاب اگر دارى
در صحبت به روى خلق ببند
هوس فتح باب اگر دارى
پيرو سايه خودى همه جا
پشت بر آفتاب اگر دارى
آب در شير خود مکن ز چراغ
در سرا ماهتاب اگر دارى
دار پوشيده ريزش خود را
در سخاوت حجاب اگر دارى
مى دهد جا به ديده ات گوهر
رشته سان پيچ و تاب اگر دارى
يک قلم پرده هاى غفلت توست
صد مجلد کتاب اگر دارى
سبک از خواب مى توانى خاست
خشت بالين خواب اگر دارى
صائب از باده کهن مگذر
آرزوى شباب اگر دارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید