شماره ٥٧١: مکن اى بى وفا ناآشنايى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
مکن اى بى وفا ناآشنايى
در آتش سوخت گل از بى وفايى
نگيرد در دل عاشق شکستم
فسون چرب نرم موميايى
به طوف کعبه انصاف رو کن
ببر زنار کافر ماجرايى
به اين بيگانگان آشناروى
مبادا هيچ کس را آشنايى
اگر گيرد غبار خاطرم اوج
نيايد بر زمين تير هوايى
ز دست خصم بيرون مى کنم تيغ
به زور پنجه بى دست و پايى
تکلف نيست در طرز سلوکم
منم شهرى و عالم روستايى
نمى چسبد به کلک و نامه دستم
چه بنويسم ز بيداد جدايي؟
خمار زرد روى هجر دارد
شراب لاله رنگ آشنايى
ندانم جمع چون کرده است لاله
دل پرداغ با گلگون قبايى
مصيبت خانه پر دود ما را
ز روزن نيست چشم روشنايى
چرا باشم گران در چشم مردم؟
شلاين نيستم در آشنايى
به چندين شانه از زلف درازش
برون کردند چين نارسايى
ز چشم مشترى گرديد پنهان
متاعم از غبار ناروايى
خزان صائب اگر اين رنگ دارد
ميان رنگ و بو افتد جدايى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید