شماره ٥٦٥: هوا را گر به فرمان کرده باشى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
هوا را گر به فرمان کرده باشى
دو صد بتخانه ويران کرده باشى
دل سنگين خود گر نرم سازى
فرنگى را مسلمان کرده باشى
ترا آن روز دولت رو نمايد
که رو از خلق پنهان کرده باشى
سخاوت با سخاوت پيشگان کن
که با يک شهر احسان کرده باشى
تنورت گرم باشد همچو خورشيد
قناعت گر به يک نان کرده باشى
چو لاله سرخ رو از خاک خيزى
اگر داغى به دامان کرده باشى
هوس را عشق کردن آنچنان است
که مورى را سليمان کرده باشى
به عبرت زين تماشاگاه کن صلح
که آتش را گلستان کرده باشى
برون آرد سر از دريا حبابت
هوا را گر به زندان کرده باشى
اگر پيش از رحيل از خواب خيزى
سفر را بر خود آسان کرده باشى
ترا از حرف لب بستن چنان است
که يوسف را به زندان کرده باشى
نگردد خيره از خورشيد تابان
نگاهى را که حيران کرده باشى
شود روشن ترا حال من آن روز
که اخگر در گريبان کرده باشى
نخواهى گرد عالم گشت صائب
اگر در خويش جولان کرده باشى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید