شماره ٥٦٢: ما صلح نموديم ز گلزار به بويى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
ما صلح نموديم ز گلزار به بويى
چشمى چو عرق آب نداديم ز رويى
چشمى نچرانديم درين باغ چو شبنم
چون سرو فشرديم قدم بر لب جويى
با موى سفيد اشک ندامت نفشانديم
در صبح چنين تازه نکرديم وضويى
شوخى مبر اى تازه خط از حد که دل من
آويخته چون برگ خزان ديده به مويى
از جوش زدن در دل خم سوخت شرابم
رنگين نشد از باده من دست سبويى
گوياست به بى جرمى من پيرهن چاک
محتاج نيم چون مه کنعان به رفويى
شد چون صدف آب رخ ما خرج بهاران
از آب گهر تر ننموديم گلويى
هر چند که گرديد چو کافور مرا موى
دل سرد نگرديد ز دنيا سرمويى
صائب نکند روى به آيينه چو طوطى
آن را که بود از دل خود آينه رويى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید