شماره ٥٥٧: حيف است درين فصل دماغى نرسانى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
حيف است درين فصل دماغى نرسانى
چشمى ز گل و لاله چو شبنم نچرانى
آن روز ترا نخل برومند توان گفت
کز هر که خورى سنگ، عوض ميوه فشانى
اين باديه از کاهلى توست پر از خار
از خار شود ساده اگر گرم برانى
لوح دلت از نقش جهان ساده نگردد
تا درسى ازان صفحه رخسار نخوانى
از دور نيفتد قدح بزم مکافات
زهرى که چشيدن نتوانى نچشانى
گر خسته دلان را به شکر دست نگيرى
شرط است که چون نى به نوايى برسانى
غم نيست غبارى که ازان دست توان شست
از روى گهر گرد يتيمى چه فشاني؟
پيش و پس اوراق خزان نيم نفس نيست
خوشدل چه به عمر خود و مرگ دگراني؟
صائب دل و جان از پى دلدار روان است
هشدار کز اين قافله دنبال نمانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید