شماره ٥٢٨: کوچکدلى است مايه تسخير عالمى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
کوچکدلى است مايه تسخير عالمى
آفاق را گرفت سليمان به خاتمى
دريا به سوز سينه عاشق چه مى کند؟
خورشيد سير چشم نگردد به شبنمى
بى حاصلى که زنده نباشد دلش به عشق
در چشم اهل ديد بود نخل ماتمى
همسايه وجود نباشد اگر عدم
چون ملک نيستى نتوان يافت عالمى
چون ماه روزه گر چه به لب مهر داشتم
سررشته حساب مرا داشت عالمى
گيرم که آب شد دلم از شرم معصيت
دامان باغ را نکند پاک شبنمى
حيف است صرف خنده بى عاقبت کند
آن را که همچو صبح ز عالم بود دمى
گر نيست بر مراد تو دنيا مشو ملول
برپاى گو مباش ترا بند محکمى
عيسى به آسمان چهارم نمى گريخت
مى داشت زير چرخ گر اميد همدمى
مه را برون نياورد از بوته گداز
دارد اگرچه زير نگين مهر، عالمى
صائب چو راز عشق غريب اوفتاده ايم
ما را بس است از همه آفاق محرمى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید