شماره ٥٠٢: بى پرده رو در آينه ما نکرده اى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بى پرده رو در آينه ما نکرده اى
خود را چنان که هست تماشا نکرده اى
در خلوتى که آينه بيدار بوده است
هرگز ز شرم بند قبا وانکرده اى
امروز بند پيرهن خود نبسته اى
چشم که مانده است که بينا نکرده اي؟
ريزى ازان چو سرو و صنوبر به خاک راه
کاوقات صرف بردن دلها نکرده اى
از جلوه هاى سرو پريشان خرام خود
يک کف زمين نمانده که احيا نکرده اى
يک نقطه نيست در خم پرگار نه فلک
کز حسن دلپذير سويدا نکرده اى
ما آنچه کرده ايم، فداى تو سر به سر
اى سنگدل چه مانده که با ما نکرده اي؟
زان شکوه دارى از دل غمگين که همچو ما
دريوزه غم از در دلها نکرده اى
با زلف دستبازى ازان مى کنى که تو
دستى دراز در دل شبها نکرده اى
مى نازى اى صدف به گهرهاى پاک خود
گويا که پيش ابر دهن وا نکرده اى
زان تنگ عيش چون گهر افتاده اى که تو
عادت به تلخ و شور چو دريا نکرده اى
در رستخيز رو به قفا حشر مى شوى
اى غافلى که پشت به دنيا نکرده اى
خشک است ازان دهان تو صائب که چون صدف
دريوزه اى ز عالم بالا نکرده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید