شماره ٤٧٥: مکش چو تنگدلان آه از پريشانى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
مکش چو تنگدلان آه از پريشانى
که دل ز حق شود آگاه از پريشانى
دل چو آينه زان رند پاکباز طلب
که نيست در جگرش آه از پريشانى
دهد به باد فنا آنچه جمع آورده است
اگر غنى شود آگاه از پريشانى
کدام درد به اين درد مى رسد که کسى
به درد خود نبرد راه از پريشاني؟
نمانده است به دستم ز تار و پود حيات
به غير آه سحرگاه از پريشانى
ز خرمنى که به عمر دراز کردم جمع
نمانده غير پر کاه از پريشانى
کمال فقر همين بس که ايمن است فقير
ز شور چشمى بدخواه از پريشانى
همان که راه نموده است توشه خواهد داد
مکن ملاحظه در راه از پريشانى
به سيم قلب چو يوسف فروختند مرا
برادران به لب چاه از پريشانى
نسيم سنبل فردوس، روح تازه کند
ملول کى شود آگاه از پريشاني؟
اگر چه هست ولى نعمتى چو خورشيدش
همان خورد دل خود ماه از پريشانى
مساز دامن زلف دراز خود را جمع
که دست من شده کوتاه از پريشانى
نماز و روزه منعم نمى رسد صائب
به آه و ناله جانکاه از پريشانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید