شماره ٤٥٨: درين حديقه پر ميوه تا جگر نخورى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
درين حديقه پر ميوه تا جگر نخورى
ز نخل زندگى خويشتن ثمر نخورى
ترا به چشمه حيوان گذار خواهد بود
جگر ز رفتن اين عمر مختصر نخورى
بود به قدر هنر داغهاى محرومى
فريب شهرت بى حاصل هنر نخورى
به ناروايى خود صبر اگر توانى کرد
ز سکه زخم به رخسار همچو زر نخورى
ترا که چيدن گل در خيال مى گردد
نمى شود که ز هر خار نيشتر نخورى
توان به همت عالى ز عشق گل چيدن
به دست کوته ازين بوستان ثمر نخورى
گناه مايده بى دريغ رحمت چيست؟
اگر تو جز دل خود روزى دگر نخورى
جهان سفله چه دارد کز او طمع داري؟
ز سرو حاصل و از چوب بيد برنخورى
چو مغزپسته ترا صبح در شکر گيرد
فريب چاشنى خواب اگر سحر نخورى
هزار لقمه ندارد زيان در آگاهى
بهوش باش که يک لقمه بى خبر نخورى
اگر گزير ندارى ز آشنايى خلق
بيازما و بپيوند تا جگر نخورى
قضا به دست تو زان داده است لنگر عقل
که روى دست ز هر موجه خطر نخورى
به هيچ دل نزنى همچو ماه نو ناخن
اگر دو هفته دل خويش چون قمر نخورى
کمر مبند به آزار هيچ کس صائب
که زخم تيغ مکافات بر کمر نخورى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید