مى وصل تو به کم حوصله ها ارزانى
نشائه خون جگر باد به ما ارزانى
ما تهيدستى خود را به دو عالم ندهيم
نقد وصل تو به اين مشت گدا ارزانى
دست ما کم شود از چاک گريبان خالى
دست اغيار به آن بند قبا ارزانى
همت ما نکشد منت يارى ز کسى
بوى پيراهن يوسف به صبا ارزانى
گر نمى شد ادبم بند زبان، مى گفتم
بوسه بر دست تو دادن به حنا ارزانى
در چمن خانه گرفتن گل فارغبالى است
چار ديوار قفس باد به ما ارزانى
صائب آن گل نکند گوش اگر بر سخنت
گلشن حسن مبادش به صفا ارزانى