شماره ٣٨٣: درون دل بود يار از جهان گر چه مى خواهي؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
درون دل بود يار از جهان گر چه مى خواهي؟
گهر در سينه بحرست از ساحل چه مى خواهي؟
سرآزاده اى چون سرو ازين بستانسرا دارى
ازين بالاتر از دنياى بى حاصل چه مى خواهي؟
فشاندى گرد هستى را درين وحشت سرا از خود
ز بال و پر فشانى ديگر اى بسمل چه مى خواهي؟
کليد از خانه باشد غنچه سربسته دل را
گشاد از ديگران در حل اين مشکل چه مى خواهي؟
به جنس خويش مى گويند هر جنسى بود مايل
اگر باطل نه اى از عالم باطل چه مى خواهي؟
دعاى بى غرض در سينه باشد بى نيازان را
ازين مشت گدارو همت اى غافل چه مى خواهي؟
فروغ حسن ليلى مى کند در لامکان جولان
تو اى مجنون ز جيب و دامن محمل چه مى خواهي؟
نشد از محو گشتن چشم حيران ترا مانع
مروت بيش ازين از خنجر قاتل چه مى خواهي؟
سر و جان باخت در راهت، دل و دين ريخت در پايت
دگر اى سنگدل از صائب بيدل چه مى خواهي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید