شماره ٣٦١: ز زلف پرشکن بتخانه چين است پندارى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
ز زلف پرشکن بتخانه چين است پندارى
ز خال مشکبو آهوى مشکين است پندارى
چنان شد از شراب لعل رنگين چشم مخمورش
که هر مژگان شوخش تيغ خونين است پندارى
رسا افتاده است از بس کمند زلف مشکينش
هميشه پشت پاى او نگارين است پندارى
نگه دارد خدا از چشم بد، رعناييى دارد
که بر روى زمين در خانه زين است پندارى
ازان رخسار عالمسوز در دل آتشى دارم
که هر مو بر سر من شمع بالين است پندارى
نپردازد به خار پاى خود از بى دماغى ها
ز شبنم چشم گل در راه گلچين است پندارى
شکوهى در نظر جا کرده از حسن گرانسنگش
که با شوخى سراپا کوه تمکين است پندارى
بهاران رفت و بلبل مهر از لب برنمى دارد
گل اين بوستان گوش سخن چين است پندارى
ز بس نازک شده است از گريه صائب پرده چشمم
نگه در ديده من خواب سنگين است پندارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید