شماره ٣٥٩: ز وحشت چرخ بر من حلقه دام است پندارى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
ز وحشت چرخ بر من حلقه دام است پندارى
زمين از تنگ ميدانى لب بام است پندارى
ز تيغش تا جدا شد زخم در خميازه مى افتد
دم شمشير سيرابش لب جام است پندارى
درين وادى به آهو چشمى افتاده است کار من
که در عين رميدن ساکن و رام است پندارى
ز بى دردى به زير سايه گل عندليب من
دل آزاده اى دارد که در دام است پندارى
فزود از منع، حرص بى بصر را دربدر گردى
به چشمش چوب دربان مد انعام است پندارى
زبان هر چند بى انديشه در گفتار نگشايم
سخن بر لب مرا طفل و لب بام است پندارى
به چشم هر که صائب شد سرش گرم از مى عرفان
فلک چون شيشه پر مي، زمين جام است پندارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید