شماره ٣٥٤: مکن با تلخکامان رو ترش تا شکرى دارى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
مکن با تلخکامان رو ترش تا شکرى دارى
که همچون مور خط در چاشنى غارتگرى دارى
چو دور شادمانى راست نعل سير در آتش
غنيمت دان اگر در دست چون گل ساغرى دارى
چه از بيم خزان اى تنگدل بر خويش مى پيچي؟
غمى بر باد ده چون غنچه تا مشت زرى دارى
وصال شسته رويان تازه مى سازد دل و جان را
بهشت نسيه ات نقدست اگر سيمين برى دارى
نگردد شربت لطف تو چون زهر غضب بر من؟
که با من حرف مى گويى و دل با ديگرى دارى
شود پژمرده نيلوفر ز خورشيد تو جادوگر
رخ چون آفتاب و چشم چون نيلوفرى دارى
کرم کن از کباب خام ما دامن کشان مگذر
اگر چون لاله در پيراهن خود اخگرى دارى
توانى دست کردن در کمر نازک ميانان را
اگر چون تيغ در ميدان جرائت جوهرى دارى
نسوزد گر دلت بر عاشق اى آيينه معذورى
که از روى عرقناکش بهشت و کوثرى دارى
ز زنگ آيينه تاريک خود امروز روشن کن
که پيش دست چون گردون تل خاکسترى دارى
کباب تر، زبان شعله را کوتاه مى سازد
چه مى انديشى از دوزخ اگر چشم ترى داري؟
نباشد پرده بيگانگى جز بال و پر صائب
مکن در سوختن تقصير اگر بال و پرى دارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید