شماره ٣٤١: مرا از عشق داغى بر دل افگار بايستى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا از عشق داغى بر دل افگار بايستى
چراغى بر سر بالين اين بيمار بايستى
نمى شد فرصت خاريدن سر باددستان را
به مقدار خرابى گر مرا معمار بايستى
غلط کردم نيفتادم به فکر ظاهرآرايى
به جاى عقل در سر طره دستار بايستى
نباشد تکيه گاهى غنچه را بهتر ز شاخ گل
سر منصور را بالين ز چوب دار بايستى
جنون را مى نمايد چون فلاخن سنگ دست افشان
دل ديوانه ما بر سر بازار بايستى
به آبم راند غفلت، ورنه اين عمر گرامى را
که در گفتار کردم صرف، در کردار بايستى
دهان مور را پر خاک دارد بى زبانى ها
مرا تيغ زبان چون مار بى زنهار بايستى
نشد از چشم شوخ او نگاهى قسمتم هرگز
مرا هم بهره اى زين دولت بيدار بايستى
يکى صد شد ز تسبيح ريايى عقده کارم
مرا از خط ساغر بر کمر زنار بايستى
به تار اشک صائب مى کشيدم ريگ هامون را
به قدر جرم اگر تسبيح استغفار بايستى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید