شماره ٣٠٠: جلوه برقى است نور آفتاب زندگى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
جلوه برقى است نور آفتاب زندگى
گردش چشمى است دوران حباب زندگى
از وجود ما گل آلودست اين آب زلال
ورنه دردى نيست در جام شراب زندگى
جلوه صبح نشاطش خنده وارى بيش نيست
دل منه بر باده پا در رکاب زندگى
جز پشيمانى ندارد حاصلى عمر دراز
آه افسوسى است هر سطر از کتاب زندگى
عمر جاويدان اگر دل را نمى سازد سياه
در سياهى از چه پنهان است آب زندگي؟
هر نفس فردى به خاک افتد ز اوراق حواس
چون به زردى رو گذارد آفتاب زندگى
هر چه باشد نيستى در پى ندارد بيم مرگ
بر نفس پيوسته لرزد کامياب زندگى
خاک و باد و آب و آتش را به يکديگر گذار
درگذر از عالم پرانقلاب زندگى
سايه ارباب دولت شمع راه ظلمت است
خضر از اقبال سکندر يافت آب زندگى
خاک صحراى عدم را مى شمارد توتيا
قطره زد هر کس دو روزى در رکاب زندگى
از قد خم گشته پيران ندارد هيچ شرم
از سر پل مى رود پيوسته آب زندگى
گر درين عالم نبودى موج اشک و مد آه
آيه رحمت نبودى در کتاب زندگى
بر گرانخوابان بود کوتاه شبهاى دراز
طول شب را چشم بيدارست آب زندگى
من شدم دلگير صائب زين حيات پنج روز
خضر چون آورد تا امروز تاب زندگي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید