شماره ٢٧٦: خق کن باخلق تا از زندگانى برخورى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
خق کن باخلق تا از زندگانى برخورى
بر دل پيران مخور تا از جوانى برخورى
با حضور دل ز لذت هاى دنيا صلح کن
تا هم اينجا از بهشت جاودانى برخورى
طاعت خود را ز چشم مردمان پوشيده دار
چشم اگر دارى که از لطف نهانى برخورى
جهد کن پيش از طلوع صبح چشمى باز کن
تا ز فيض سر به مهر آسمانى برخورى
خون دل خور، مهر زن يک چند بر لب غنچه وار
تا درين باغ از نسيم شادمانى برخورى
کوزه سربسته خشک از بحر مى آيد برون
نيست ممکن با بدن زان يار جانى برخورى
همچو عيسى روح خود را صاف کن از درد تن
تا ز سر جوش شراب آسمانى برخورى
تلخ گويان را هدايت مى کند بادام قند
کز وصال شکر از شيرين زبانى برخورى
چون گل رعنا در ايام بهاران سعى کن
کز دل پرخون و از رنگ خزانى برخورى
لذت باقى به دست آور درين پايان عمر
تا به کى صائب ز لذت هاى فانى برخوري؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید