شماره ٢٦٠: اى ز روى آتشينت هر دل آتشخانه اى

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اى ز روى آتشينت هر دل آتشخانه اى
از لب ميگون تو هر سينه اى ميخانه اى
آبروى خود عبث خورشيد مى ريزد به خاک
کى سر ما گرم مى گردد به هر پيمانه اي؟
حرف تلخ عاقلان ما را نمى آرد به هوش
مى کند هشيار ما را نعره مستانه اى
ابر نيسان را ز استغنا کند خون در جگر
در صدف آن را که باشد گوهر يکدانه اى
شور محشر گر چه مى ريزد نمک در چشم خواب
بر گرانجانان غفلت مى شود افسانه اى
تير بى پر در کمان آن به که باشد گوشه گير
نيست مرد آن را که نبود همت مردانه اى
خاک پاى بيخودى را سرمه گر سازم رواست
مى کند هر آشنا را معنى بيگانه اى
اين خمارآلودگان کوتاه بين افتاده اند
ورنه باشد در گره هر قطره را ميخانه اى
حسن عالمسوز بى تاب است در ايجاد عشق
دارد از هر ذره آن خورشيدرو پروانه اى
لاله دلمرده بيرون آمد از زندان سنگ
تو همان چون صورت ديوار، محو خانه اى
کى نظر سازد به آب زندگى صائب سياه
هر که را چون لاله هست از خون دل پيمانه اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید