شماره ٢١٦: اى عالم از ظهور صفاتت عيان شده

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اى عالم از ظهور صفاتت عيان شده
بست و گشاد دست تو دريا و کان شده
پيدايى تو دست اشارات کرده قطع
عريانى تو پرده چشم جهان شده
از بى دريغ بخشى حسن کريم تو
هر ذره اى به هستى خود بدگمان شده
چندين هزار فاخته از مرغزار قدس
در جستجوى سرو تو بى آشيان شده
هر سبزه اى که از جگر خاک سرزده است
از جويبار ذکر تو رطب اللسان شده
انديشه بلندخيالان عرش سير
از دورباش کنه تو در دل نهان شده
آب روان ز حکم تو گرديده است سنگ
سنگ از حجاب حسن تو آب روان شده
از صد هزار فتنه يکى از رياض تو
گل کرده است و نرگس چشم بتان شده
با يک زبان، به شکر تو هر سبزه ده زبان
با صد زبان، به حمد تو گل يک زبان شده
يک قطره عرق ز رخ لاله رنگ تو
بر برگ گل چکيده، لب دلستان شده
از خاک دانه سوز تو يک دانه ضعيف
بيرون فتاده، خال لب دلبران شده
چندين هزار قامت از تير راست تر
در زير بار عشق تو خم چون کمان شده
خواب گران به ديده ما پرده بسته است
ورنه چنان که هست جمالت عيان شده
بى سرمه چشم را که چنين مى کند سياه؟
عالم سياه در نظر سرمه دان شده
گل را به روى تازه آتش چه نسبت است؟
دوزخ فسرده است که باغ جنان شده
اين است اگر فريب تو، فرداست ديده ام
صائب يکى ز جمله دردى کشان شده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید