شماره ١٨٣: به ساغر نقل کرد از خم شراب آهسته آهسته

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
به ساغر نقل کرد از خم شراب آهسته آهسته
برآمد از پس کوه آفتاب آهسته آهسته
فريب روى آتشناک او خوردم، ندانستم
که خواهد خورد خونم چون کباب آهسته آهسته
ز بس در پرده افسانه با او حال خود گفتم
گران گشتم به چشمش همچو خواب آهسته آهسته
کباب نازک دل آتش هموار مى خواهد
برافکن از عذار خود نقاب آهسته آهسته
مکن تعجيل تا از عشق رنگى برکند کارت
که سازد سنگ را لعل آفتاب آهسته آهسته
جدايى زهر خود را اندک اندک مى کند ظاهر
که گردد تلخ در مينا گلاب آهسته آهسته
سرايى را که صاحب نيست ويرانى است معمارش
دل بى عشق مى گردد خراب آهسته آهسته
به نور سينه بى کينه دشمن را حوالت کن
که مى ريزد کتان را ماهتاب آهسته آهسته
مشو دلتنگ اگر يک چند اشکت بى اثر باشد
که سازد خاک را گلزار، آب آهسته آهسته
به اين خرسندم از نسيان روزافزون پيرى ها
که از دل مى برد ياد شباب آهسته آهسته
خط اوريش شد آخر، که را مى گشت در خاطر
که گردد آيه رحمت عذاب آهسته آهسته؟
دلى نگذاشت در من وعده هاى پوچ او صائب
شکست اين کشتى از موج سراب آهسته آهسته
نبود از خضر کمتر در رسايى عمر من صائب
گره شد رشته ام از پيچ و تاب آهسته آهسته



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید