شماره ١٤١: در خون نشست لاله ز چشم سياه تو

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
در خون نشست لاله ز چشم سياه تو
گل گوشه گير گشت ز طرف کلاه تو
هرگز به زير پاى نمى بينى از غرور
بيچاره عاشقى که شود خاک راه تو
زلف اين چنين ز دست تو گر مى کشد عنان
خواهد گرفت روى زمين را سپاه تو
چشم غزال، داغ سياهى فکنده اى است
در معرض سياهى چشم سياه تو
آگاه نيستى که چه دلها شکسته است
مشاطه در شکستن طرف کلاه تو
هر چند دست و پاى زند بسته تر شود
هر دل که شد مقيد زلف سياه تو
از هاله زود حلقه کند نام ماه را
خطى که گشت گرد رخ همچو ماه تو
از بيم چشم زخم، ز مژگان آبدار
صد تيغ کرده است حمايل نگاه تو
صد پيرهن عرق کند از شرم، بوى گل
از برگ گل کنند اگر خوابگاه تو
از بس که در ربودن دل تيزچنگ بود
شد تير روى ترکش مژگان نگاه تو
نقش دگر در او نتواند گرفت جاى
آيينه دلى که شود جلوه گاه تو
در خون آهوان حرم کاسه مى زنى
صائب چگونه امن شود در پناه تو؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید