شماره ١٠٢: من آن بخت از کجا دارم که پيچيم بر ميان تو

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
من آن بخت از کجا دارم که پيچيم بر ميان تو
بگردم چون خط شبرنگ بر گرد دهان تو
من و انديشه بر گرد سرگشتن، معاذالله
که شادى مرگ مى گردم چو بوسم آستان تو
خيال موشکافان سربرون ناورد از جايى
مگر خط آورد بيرون سر از راز دهان تو
متاع يوسفى کز ديدنش شد چشم ها روشن
به گرد بى نيازى مى رود در کاروان تو
سرى دارد به ره گم کردگان وادى حيرت
نمى آيد عبث بيرون ز کنج لب زبان تو
زلال خضر از گرد کسادى خاک مى ليسد
که سير از آب حيوان کرد عالم را دهان تو
به زير بال بلبل مى شود گل از حيا پنهان
در آن گلشن که باشد چهره چون ارغوان تو
پريشان گرد زلفم، گوشه گيرى نيست کار من
وگرنه هيچ کنجى نست چون کنج دهان تو
شکوه حسن عالمسوز ازين افزون نمى باشد
که در خواب بهاران است دايم پاسبان تو
مگر خود ساقى خود بوده اى اى شاخ گل امشب؟
که آتش مى زند در خار مژگان ارغوان تو
ز آغوش لحد چون گل بغل واکرده مى خيزد
به خاک هر که مايل مى شود سرو روان تو
مرا همچون شکار جرگه دايم در ميان دارد
بناگوش و خط و خال و رخ و زلف و دهان تو
نفس در سينه باد صبا مستانه مى رقصد
همانا غنچه اى واکرده است از بوستان تو
نباشد جاى حيرت گر نقاب از چهره نشناسم
که دارد يک فروغ آيينه و آيينه دان تو
مگر در خلوت آيينه تنها يافتى خود را؟
که از نقش حيا ساده است مهر بوسه دان تو
ترا بس در ميان سروقدان اين سرافرازى
که باشد همچو صائب بلبلى در بوستان تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید