شماره ٩٥: نگردد بى صفا از خط لب گوهرنثار او

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
نگردد بى صفا از خط لب گوهرنثار او
که مى شويد سياهى را عقيق آبدار او
سهى سروى که چشم من سفيد از انتظارش شد
ز تمکين برنمى خيزد غبار از رهگذار او
شود چون ناف آهو مشک خون در حلقه چشمش
به خاطر بگذراند هر که زلف مشکبار او
کجا خوددارى از پروانه بى تاب مى آيد؟
در آن محفل که با مجمر به رقص آيد شرار او
مى ممزوج را از صرف بهتر مى توان خوردن
زياد از چشم باشد فيض لعل آبدار او
دو عالم گر شود زير و زبر از جا نمى خيزد
سپندى را که بر آتش نشاند انتظار او
تمام عمر باشد روزنش از روز دگر خوشتر
شبى چون زلف هر کس سرگذارد در کنار او
حلالش باد هر آبى که مى نوشد درين گلشن
چو تا آن کس که گردد آب مى در جويبار او
به جاى اشک، آب زندگى در ديده اش گردد
دل هر کس که چون صائب شود آيينه دار او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید