شماره ٢٩: اى دل به خرابات حقيقت گذرى کن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل به خرابات حقيقت گذرى کن
خود را به دو پيمانه جهان دگرى کن
با مردم ديوانه قلم را نبود کار
از داغ جنون تير قضا را سپرى کن
کردى سفر دور بسى سود نبخشيد
يک بار هم از خود سفر مختصرى کن
با آب و زمين عذر ز دهقان نپذيرند
تقصير مکن دانه خود را شجرى کن
از قيمت گوهر خبرى نيست صدف را
گنجينه خود عرض به صاحب نظرى کن
در هيچ زمين نيست که فيضى نبود فرش
چون پرتو خورشيد به هر جا گذرى کن
زر را به زر آن کس که دهد اهل تميزست
نقد دل و جان صرف بت سيمبرى کن
چن رشته دو تا شد ز گسستن شود ايمن
پيوند دل زار به موى کمرى کن
کمتر نتوان بود به همت ز نگينى
هر کار که نامى است به نام دگرى کن
در دايره بى خبران است خبرها
تحقيق خبر از دل هر بى خبرى کن
سيرت نکند جلوه در آيينه فولاد
زنهار در آيينه زانو نظرى کن
در پرده دل گر همه يک قطره خون است
چون آبله صرف قدم نيشترى کن
اى چرخ ازين بيش مده جلوه خورشيد
اين داغ جهانسوز به کار جگرى کن
اين آن غزل و الهى ماست که فرمود
رو داغ به جانى نه و خون در جگرى کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید