شماره ٢٥: در عشق اگر صادقى از قرب حذر کن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
در عشق اگر صادقى از قرب حذر کن
چون آينه از دور قناعت به نظر کن
زان چهره کز او جاى عرق مى چکد آتش
در کار من سوخته دل نيم شرر کن
زان چاه زنخدان که پر از آب حيات است
يک قطره عنايت به من تشنه جگر کن
دل باز نمى آيد ازان زلف دلاويز
زان يار سفرکرده قناعت به خبر کن
منماى به کوته نظران چهره خود را
از آه من اى آينه رخسار حذر کن
با تيره دلى چهره مطلب نتوان ديد
اين آينه را صيقلى از آه سحر کن
تسليم بود جوشن داودى آفات
در رهگذر تير قضا سينه سپر کن
لنگر نتوان کرد درين عالم پرشور
چون موج ازين بحر پرآشوب گذر کن
چون سرو اگر از جمله آزاده روانى
با بار دل خويش قناعت ز ثمر کن
هر چند ز ما هيچکسان کار نيايد
کارى که به همت رود از پيش، خبر کن
بى رشته محال است که گلدسته شود جمع
شيرازه اوراق دل از آه سحر کن
شايد که به آن گوهر ناياب برى راه
يک چند ز سر پاى درين بحر خطر کن
صائب چو صدف گر لب دريوزه گشايى
حاجت طلب از مردم پاکيزه گهر کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید