شماره ٧٩٨: به قتل من چنان بيتاب آن شمشير مى آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
به قتل من چنان بيتاب آن شمشير مى آيد
که از جوهر به گوشم ناله زنجير مى آيد
زتوحيد آنچنان مستم که از هر جنبش خارى
به گوش من صداى خامه تقدير مى آيد
اگرنه پيچ و تاب درد کوته سازد اين ره را
چه از ايوار مى خيزد، چه از شبگير مى آيد؟
به چشم کم مبين در قامت خم گشته پيران
کز اين پشت کمان کار دم شمشير مى آيد
نپردازد به سير باغ جنت، ديده حق بين
که مهمان از سر خوان کريمان سير مى آيد
نباشد حسن از حال گرفتاران خود غافل
که از خلخال ليلى ناله زنجير مى آيد
چه صورت دارد از بيهوده گردى منع من کردن؟
که عکس من برون زآيينه تصوير مى آيد
نشد باز از دم گرم بهاران عقده از کارم
چه کار از بر گريز ناخن تدبير مى آيد؟
به حيرانى توان شد کامياب از چهره خوبان
که حفظ صورت از آيينه تصوير مى آيد
نگردد تيرباران ملامت سنگ راه من
نيستان کى برون از عهده اين شير مى آيد
مدان از سخت جانى گر نمردم در فراق تو
که جان از ناتوانى بر لب من دير مى آيد
زکويش چون برون آيم، که سيلاب سبک جولان
به دشوارى برون زان خاک دامنگير مى آيد
غم روزى مخور صائب اگر از سير چشمانى
که نعمت در رکاب چشمهاى سير مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید