شماره ٦٩٢: دمى کز روى آگاهى بود تيغ دودم باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دمى کز روى آگاهى بود تيغ دودم باشد
به دنيا هر که پشت پا زند صاحب قدم باشد
بود ملک جهان زير نگين اقبالمندى را
که چترش مهر خاموشى و تنهايى علم باشد
مکن از ظلمت فقر و فنا چون بيدلان وحشت
که آب زندگانى در شبستان عدم باشد
مشو غافل زپاس هيچ دل در عالم وحدت
که در ملک سليمان مور هم صيد حرم باشد
نيم غمگين اگر گردون نگردد بر مراد من
که برد پاکبازان بيشتر در نقش کم باشد
به قدر جستجو روزى به دست آيد، زپا منشين
که رزق مور با آن ناتوانى در قدم باشد
زفرياد و فغان طبل تهى سيرى نمى دارد
ندارد گوش امن آن کس که در بند شکم باشد
زخط گفتم به عاشق مهربان گردد، ندانستم
که آن بيدادگر را اول مشق ستم باشد
ندارد گنج قارون اعتبار خاک در چشمش
دلى کز درد و داغ عشق صائب محتشم باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید