شماره ٦٧٩: ز خط رويش چراغ ديده شب زنده داران شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
ز خط رويش چراغ ديده شب زنده داران شد
غبار خط او خاک مراد خاکساران شد
برآرد در دل شب آب حيوان دست جان بخشى
لب ميگون او در دور خط از ميگساران شد
برآمد از حجاب شرم در دوران خط رويش
هلال خط مشکين ماه عيد روزه داران شد
بناى طاقت من گرچه بود از بيستون افزون
به بازى بازى آخر پايمال نى سواران شد
نشد از گريه مستانه چشمم خشک چون مينا
غبار هستى من خرج سيل نوبهاران شد
شدم چون سرو تا سرسبز از تشريف آزادى
دم سرد خزان بر من نسيم نوبهاران شد
من آن مجنون بيباکم از بيتابى شوقم
ره خوابيده چون موج سراب از بيقراران شد
همان چشم حسودان بر ندارد سر زدنبالم
اگرچه شيشه من توتيا از سنگباران شد
بلايى آدمى را بدتر از شهرت نمى باشد
سيه شد روى هر کس چون عقيق از نامداران شد
به خلق آن کس که رو آورد مى باشد زخود غافل
نبيند عيب خود هر کس که از آيينه داران شد
نمى سازد مرا چون کبک خامش سختى دوران
که شق چون خامه منقارم زتيغ کوهساران شد
ز بيدردى کنون صائب خمش چون مرغ تصويرم
اگرچه ناله من باعث شور هزاران شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید