شماره ٥٩١: زخونم رنگ آن رخساره گلگون نمى گيرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
زخونم رنگ آن رخساره گلگون نمى گيرد
که چون تيغ آبدار افتاد رنگ خون نمى گيرد
ز الفت خوابگاه وحشيان شد دامن مجنون
همان ليلى زشوخى انس با مجنون نمى گيرد
غبار هستى همت بلندان غيرتى دارد
که وقت تنگدستى دامن گردون نمى گيرد
مگر از خود بر آرد آب اين تبخاله خونين
وگرنه تشنه ما آب از جيحون نمى گيرد
بغير از بيخودى دارالامانى نيست عالم را
عبث در خلوت خم جاى افلاطون نمى گيرد
مرا نظاره خوبان به حال خويش مى آرد
خمار من شرابى جز لب ميگون نمى گيرد
چنان از روى ليلى آتشين شد دامن صحرا
که مجنون چون سپند آرام در هامون نمى گيرد
چنان برده است حرص زر قرار از جان بيتابش
که استقرار در زير زمين قارون نمى گيرد
خمار چشم ليلى نشکند از ساغر ديگر
تماشاى غزالان راه بر مجنون نمى گيرد
زصد مصرع يکى را مى کند خوش طبع ما صائب
زمين سرکش ما نخل ناموزون نمى گيرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید