شماره ٥٢٨: مه ناشسته رو کى رتبه دلدار من دارد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
مه ناشسته رو کى رتبه دلدار من دارد؟
که با آن تازگى گل حکم تقويم کهن دارد
مرا آيينه رويى مهر حيرت بر دهن دارد
خوشا طوطى که از آيينه ميدان سخن دارد
لب لعلى که مى دارد دريغ از من تبسم را
زخط در چاشنى صد طوطى شکرشکن دارد
ندارد ديده دريانوردان نور يعقوبى
وگرنه هر حبابى يوسفى در پيرهن دارد
درين ميخانه پرشور هر جامى که مى بينم
زياد لعل سيراب تو آتش در دهن دارد
قفس کم نيست از گلزار اگر باشد فراموشى
مرا دلگير از غربت همين ياد وطن دارد
درين محفل چراغى بر نسيم صبح مى خندد
که از فانوس با خود خلوتى در انجمن دارد
تن آسانى نگيرد دامن دلهاى روشن را
که شبنم نعل در آتش زگلهاى چمن دارد
ندارد استخوان خودپرستان مغز آگاهى
جهان پوچ را گر هست مغزي، خودشکن دارد
اگرچه چون قلم صد سينه چاکش هست هر جانب
سخن نازى که دارد با من عاشق سخن دارد
خبر زان گوهر ناياب هر موجى کجا يابد؟
که از گرداب، دريا مهر حيرت بر دهند ارد
مرنجان از نقاب اى سنگدل آن روى نازک را
که يوسف را لطافت بى نياز از پيرهن دارد
دهان مى کند خوش از خمار آن لب ميگون
عقيقى کز شفق خورشيد تابان در دهن دارد
کجا زير نگين آرد دل پرخون من صائب؟
سهيلى را که صد خونين جگر همچون يمن دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید