شماره ٥٠٦: از ان سرو از درختان سرفرازى بيشتر دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
از ان سرو از درختان سرفرازى بيشتر دارد
که با دست تهى صد بينوا را زير پا دارد
به کيش مردم بيدار دل کفرست نوميدى
چراغ اينجا اميد بازگشتن از شرر دارد
از ان جوش نشاط از سينه خم کم نمى گردد
که از معموره آفاق خشتى زير سر دارد
به دامانش نياويزم، به دامان که آويزم؟
همين صبح است در عالم که آهى در جگر دارد
اگر از سينه مور ضعيفى پرده بردارى
هزاران کوه غم بر دل از ان موى کمر دارد
صدف از تنگدستى شکوه ها دارد گره در دل
نمى داند که دريا چشم بر آب گهر دارد
گهى بر دل شبيخون مى زند گاهى بر ايمانم
هميشه کاکل او فتنه اى در زير سر دارد
شکست از سرکشيهاى نهال او پر و بالم
خوشا قمرى که يار خويش را در زير پر دارد
سواد طره موج از بياض گردن مينا
خوشاينده است اما زلف او جاى دگر دارد
تلاش عشق داري، عقل رسمى را زسروا کن
نمى سنجد گوهر در ترازويى که سر دارد
از ان پيچيده ام بر رشته جان چون گره صائب
که اندک نسبت دورى به آن موى کمر دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید