شماره ٤١١: شکر لعل لبش در تلخى دشنام مى پيچد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
شکر لعل لبش در تلخى دشنام مى پيچد
زشيرينى زبانش بوسه در پيغام مى پيچد
گل اميدوارى مى توان چيد از عتاب او
به ظاهر گرچه گوش آرزوى خام مى پيچد
دل پر خون عاشق مى شود گلگونه رويش
به اين عنوان اگر آن زلف عنبر فام مى پيچد
درين صحرا که دامن بر کمر بسته است کهسارش
زهى غافل که پا در دامن آرام مى پيچد
رهايى نيست از موج حوادث بيقراران را
زبيتابى به بال و پر فزون اين دام مى پيچد
زغفلت رشته اميد خود کوتاه مى سازد
گداى کوته انديشى که در ابرام مى پيچد
به دست پر، عنان نتوان گرفتن اسب سرکش را
تهيدستى عنان نفس بدفرجام مى پيچد
اگر صيد مراد هر دو عالم در کمند آرد
زناکامى همان صائب دل خودکام مى پيچد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید