شماره ٤٠٥: به فکر عاقبت عاشق نه از غفلت نمى افتد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
به فکر عاقبت عاشق نه از غفلت نمى افتد
که محو او به فکر دوزخ و جنت نمى افتد
چنان در روزگار حسن او شد عام حيرانى
که سيماب از کف آيينه از حيرت نمى افتد
ازان چيده است از دل تالب من شکوه خونين
که در خلوت به دستم دامن فرصت نمى افتد
به خدمت نيست ممکن رام کردن بى نيازان را
وگرنه بنده شايسته کم خدمت نمى افتد
در آن محفل که دلهاى سخنگو روبرو باشد
زخاموشى گره در رشته صحبت نمى افتد
حصارى نيست چون افتادگى ارباب دولت را
به اين وادى کسى کافتاد از دولت نمى افتد
همين بس شاهد بى حاصلى و بى سرانجامى
کز اين نه آسيا هرگز به ما نوبت نمى افتد
چه غواصى است کز دريا به کف خرسند مى گردد
به دستى کز تماشا گوهر عبرت نمى افتد
مرا زد بر زمين گردون سنگين دل، نمى داند
که گر بر خاک افتد گوهر از قيمت نمى افتد
چنان شد زندگانى تلخ در ايام ما صائب
که کافر را به آب زندگى رغبت نمى افتد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید