شماره ٤٠١: نمى خواهم نقاب از صورت احوال من افتد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
نمى خواهم نقاب از صورت احوال من افتد
که در جمعيت دلها خلل از حال من افتد
مرا بى حاصلى برده است از ياد چمن پيرا
مگر ابرى به فکر سبزه پامال من افتد
سپهر از خرده بينى مى شمارد دانه روزى
ز پيچ و تاب غيرت گر گره در بال من افتد
درين گلزار هر کس را چو ابر از خاک بردارم
زهر برگى زبانى گردد و دنبال من افتد
توانم حلقه ها در گوش کردن سرفرازان را
سر زلف تو گر در پنجه اقبال من افتد
ز سيلاب مى گلرنگ عالم مى شود ويران
ز ساقى عکس اگر در جام مالامال من افتد
به آن گرمى کف افسوس را بر يکدگر سايم
که آتش در سواد نامه اعمال من افتد
ندارد عقل مهدى در خور کوه شکوه من
مگر سيمرغ عشق او به فکر زال من افتد
ز وحشت مى زنم بر کوچه ديوانگى صائب
بغير از سنگ طفلان هر که در دنبال من افتد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید