شماره ٣٦٤: چون صراحى رخت در ميخانه مى بايد کشيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
چون صراحى رخت در ميخانه مى بايد کشيد
اين که گردن مى کشى پيمانه مى بايد کشيد
کم نه اى از لاله، صاف و درد اين ميخانه را
با لب خندان به يک پيمانه مى بايد کشيد
مى شود سنگين زبار خلق ميزان حساب
سختى از اطفال چون ديوانه مى بايد کشيد
نيل چشم زخم مى بايد وصال گنج را
ناز جغد اى گوشه ويرانه مى بايد کشيد
پيش ازان کز سيل گردد دست و پاى سعى خشک
رخت خود بيرون ازين ويرانه مى بايد کشيد
حرص هيهات است بگشايد کمر در زندگى
تا نفس چون مور دارى دانه مى بايد کشيد
خلوت فانوس جاى شمع عالمسوز نيست
اين الف بر سينه پروانه مى بايد کشيد
تا چون ابر و مطلع برجسته اى انشا کنى
عمرها زلف سخن را شانه مى بايد کشيد
مى کند با آن قد موزون نظر بازى به شمع
سرمه اى در ديده پروانه مى بايد کشيد
دل زقرب زلف نزديک است خود را گم کند
اندکى زنجير اين ديوانه مى بايد کشيد
عشق از سر رفت بيرون و غرور او نرفت
ناز مهمان را زصاحبخانه مى بايد کشيد
نيست آسايش درين عالم که بهر خواب تلخ
منت شيرينى افسانه مى بايد کشيد
از خط مشکين غرور آن سمنبر کم نشد
ناز گل از سبزه بيگانه مى بايد کشيد
در بهارستان يکتايى بلند و پست نيست
ناز خار و گل به يک دندانه مى بايد کشيد
مدتى بار دل مردم شدى صائب بس است
پا به دامن بعد ازين مردانه مى بايد کشيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید