شماره ٣٤٨: ذوق حيرانى به داد چشم خونپالا رسيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
ذوق حيرانى به داد چشم خونپالا رسيد
سينه خم امن شد از جوش، تا صهبا رسيد
رفته بود از رفتن گل شورش ما کم شود
نوبهار خط به فرياد جنون ما رسيد
از ملامت شد جنون نارساى ما تمام
شد مى پرزور هر سنگى به اين مينا رسيد
صحبت ما دردمندان کيمياى صحت است
مايه درمان شود هرکس به درد ما رسيد
گوى شهرت مى توان بردن ز ميدان بى طرف
مفت زد مجنون که پيش از ما به اين صحرا رسيد
گرچه شبنم بود از افتادگان اين چمن
از سحرخيزى به خورشيد جهان پيما رسيد
بيکسان صائب نمى باشند بى فريادرس
کوه قاف آخر به داد وحشت عنقا رسيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید