شماره ٣٢٣: اضطراب دل ز چشم روشن افزون مى شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
اضطراب دل ز چشم روشن افزون مى شود
داغ مرغ بسته پر از روزن افزون مى شود
پرده پوشى کرد دل را در جنون بيتابتر
بيقرارى شعله را از دامن افزون مى شود
ديدن روشنگران بر اهل غيرت مشکل است
زنگ بر آيينه ام در گلخن افزون مى شود
عاشق گنج گهر را نيست آسايش ز مرگ
پيچ و تاب مار در خوابيدن افزون مى شود
چشم بى اشکى چو مى بينند ماتم ديدگان
حلقه اى بر حلقه هاى شيون افزون مى شود
صحبت خورشيد رويان کيمياى فربهى است
ماه نو هر روز يک پيراهن افزون مى شود
رعشه مى افتد به جان از ديدن موى سفيد
صبح، پيچ وتاب شمع روشن افزون مى شود
مهلت دنيا فزايد عقده هاى حرص را
شاخ آهو را گره از ماندن افزون مى شود
نيست جز آه ندامت حاصل تن پرورى
شعله رعنا مى شود چون روغن افزون مى شود
حسن چندانى که افزايد به ناز و دلبرى
عاشقان را روزى دل خوردن افزون مى شود
مى توان کوته به رفتن کرد راه عقل را
راه بى پايان عشق از رفتن افزون مى شود
لطف غمخواران مرا صائب به خاک و خون کشيد
زخم خار از کاوکاو سوزن افزون مى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید