شماره ٣١٩: از تجرد نور حکمت در دل افزون مى شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
از تجرد نور حکمت در دل افزون مى شود
خم چون خالى شد ز مى جاى فلاطون مى شود
صبر بر بى حاصلى مى بايدش چون سروکرد
در رياض آفرينش هر که موزون مى شود
مى چو شد انگور، بيرون آيد از زندان خم
مى برم غيرت بر آن عاقل که مجنون مى شود
بر اميد وصل، عاشق تن به سختى مى دهد
بهر شيرين کوهکن حمال گلگون مى شود
از غبار دل مگر انشاى صحرايى کند
ورنه هامون کى حريف شور مجنون مى شود؟
مى کند در پرده شب جلوه ديگر شراب
از خط افزون نشأه لبهاى ميگون مى شود
نيست قيل و قال ما چون عندليبان بهر گل
بر سر خار ملامت بيشتر خون مى شود
گر چنين خواهد ز بار حرص خم شد پشتها
خاک در اندک زمان منعم ز قارون مى شود
پيش عفو حق چه باشد جرم ما آلودگان؟
بحر از سيلاب يک ساعت دگرگون مى شود
ناصح بيدرد صائب هرزه مى سوزد نفس
مى شود فرزانه مجنون مشک اگر خون مى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید